کد مطلب:327992 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:336

چگونگی بهره مند شدن از آب های سطح زمین
پیش از این گذشت آب هایی كه در سطح زمین موجود است و كسی برای دست یافتن بر آنها كار و فعالیّت ننموده، از مشتركات است و همه می توانند از آنها بهره مند گردند; مانند نهرهای بزرگ از قبیل نیل، دجله و فرات یا رودهای كوچكی كه كسی آنها را جاری نساخته، و از همین قبیل است چشمه هایی كه از كوه ها یا در زمین های موات بدون كار و كوششِ كسی جریان دارد و نیز به همین گونه است آب هایی كه از باریدن باران در درّه ها جمع یا به صورت سیل جاری می گردد.



اگر كسی این نوع آب ها را به وسیله ظرف، یا حوض یا دستگاه های مكنده آب و امثال آن حیازت كند و آنها را به قصد تملّك تحت تصرّف خود در آورد، مالك می شود و احكام ملك بر آن ترتّب می یابد.



توضیحی درباره آب های مباح



اگر چند ملك از یك آب مباح آبیاری شود، بدین معنی كه افرادی در آن املاك از آن جهت به كشت و زرع پرداخته اند كه از آن آب استفاده كنند، در این صورت هیچ یك از صاحبان املاك حق ندارد، مزاحم دیگری بشود و همه آب را به خودش اختصاص دهد. بنابر این اگر آب برای آبیاری همه زمین ها كافی باشد، بحثی در آن نیست، اما اگر آب به مقدار لازم نباشد و بین مالكان نزاع رخ دهد، كسانی كه ملكشان در احیا بر املاك دیگران تقدّم دارد، مقدّمند. و چنانچه معلوم نباشد كه احیای كدام ملك سبقت دارد، ملكی كه بالاتر و نزدیك تر به آب است، بر ملك دیگر مقدّم است(1). در این صورت ملك بالاتر نیازش را برطرف می كند و سپس ملكی كه بعد از آن واقع است، آبیاری می شود و به همین گونه است ملك های بعدی.



در برخی از متون فقهی به طور مطلق عنوان كرده اند كه: اگر آب مباحی باشد و برای استفاده آن با یكدیگر اختلاف كنند، كسی كه ملكش بالاتر و نزدیك تر به اصل آب است، حق تقدّم دارد و جلوتر از دیگران می تواند زمینش را آبیاری كند، خواه مالكانی كه بعد از او هستند، متضرّر شوند یا نشوند. بعد آب را رها می كند; تا كسی كه پس از او به اصل آب نزدیك تر است، از آن بهره مند گردد. و برای مدّعای خود به ادلّه زیر متمسّك شده اند:



الف ـ از طریق اهل سنّت از پیامبر(صلی الله علیه وآله) بازگو شده است كه آن حضرت درباره آبیاری از نهری كه از سیل به وجود آمده، حكم كرد كه زمین های بالاتر، سپس زمین های پایین تر را آب بدهند، پس از آن آب برای زمین پایین تر رها شود(2).



ب ـ و نیز در روایت دیگر كه اهل سنّت نقل كرده اند، آمده است كه: آن حضرت(صلی الله علیه وآله)در مورد سیل حكم داد كه آب را در زمین بالاتر بگیرند، تا آب در سطح آن زمین به برآمدگی پا برسد، سپس آن را برای زمین پایین تر واگذارند(3).



ج ـ همچنین اهل سنّت روایت نموده اند كه: مردی از انصار با زبیر در مورد سیلاب های حرّة(4) كه بدان وسیله (مزارع و نخل ها را) آبیاری می كردند، منازعه نمود. رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به زبیر فرمود: «آبیاری كن (زراعت خود را)، سپس آن را برای همسایه ات رهاكن». ازاین سخن، انصاری به خشم آمد. آن گاه گفت: چون پسر عمّه ات است (این گونه حكم كردی؟!). در این هنگام رنگ چهره رسول خدا(صلی الله علیه وآله) تغییر كرد. سپس فرمود: «ای زبیر! (نخل خود را) آبیاری كن و آب را نگهدار تا به دیوار (محوّطه) برسد، بعد آن را واگذار»(5).



از طریق شیعه نیز روایاتی در این مورد آمده است:



1ـ از غیاث بن ابراهیم نقل شده است: «از امام صادق(علیه السلام) شنیدم كه فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه وآله)در مورد سیل وادی مهزور، حكم فرمود كه برای زراعت به اندازه رسیدن آب به بند كفش و برای درخت خرما به اندازه رسیدن آب به استخوان بالا آمده پا (منتهی الیه ساق پا) استفاده كنند. سپس آب را برای ملك پایین تر واگذار نمایند(1). در كتاب «نهایه» نیز به این حدیث اشاره شده است»(2).



2ـ از «غنیه» چنین نقل شده است: رسول خدا(صلی الله علیه وآله) حكم كرد: كسی كه نزدیك تر به درّه (و اصل آب) است، برای آبیاری نخل، آب را نگه می دارد، تا آب در آن زمین به اول ساق و برای زراعت به بند كفش برسد»(3).



3ـ از «مبسوط» نقل شده است كه اصحاب بازگو نموده اند: مالكِ بالاتر، آب را در مورد آبیاری خرما بُن نگه می دارد، تا به ساق پا برسد و در موردِ درخت، به قدم و در مورد زرع به بند كفش برسد(4).



4ـ در «وسائل الشیعه» از صدوق نقل كرده كه در خبری آمده است: معیار در مورد زرع آن است كه آب به بند كفش و در مورد نخل به دو ساق برسد(5).



5 ـ عقبة بن خالد از امام صادق(علیه السلام) بازگو كرده است: رسول خدا(صلی الله علیه وآله) درباره آبیاری درخت خرما از آب سیل، حكم كرد كه نخلستانِ بالاتر قبل از پایین تر به اندازه ای كه آب به برآمدگی های پا برسد، آبیاری می شود. سپس آب برای نخلستان پایین تر از آن، رها می شود و به همین گونه عمل می شود تا آبیاری های محوّطه ها به انتها برسد و سیلاب باز ایستد (و تمام شود)(6).



چنان كه از اطلاق این روایات برمی آید، ولو این كه احیا كننده موات سبقت داشته و ملكش نسبت به احیا كننده بعدی دورتر از اصل آب قرار گرفته باشد، حقّ تقدّم با ملكی است كه نزدیك تر و بالاتر است; هر چند ملك دورتر بر ملك نزدیك تر به لحاظ احیا مقدم باشد. این اطلاق از بیان علاّمه در شماری از كتاب هایش و از شیخ در «مبسوط» و ابن ادریس در «سرائر» و از ابن زهره در «غنیه» و كتب دیگر فقها برمی آید(1).



امّا نمی توان به اطلاق عمل كرد، زیرا به وسیله عموم «من سبق إلی ما لا یسبق إلیه مسلم فهو أحق به»(2) مطلق بر مقید حمل می شود.

1 . تحرير الوسيله، بحث مشتركات، ج 2، 29; جواهر الكلام، ج38، ص133.



2 . قضي(صلي الله عليه وآله) في شرب نهر في سبيل: أنّ للأعلي أن يسقيَ قبلَ الأسفلِ ثمَّ يُرسِلهُ إلي الأسفلِ. بيهقي، سنن، ج 6، ص154.



3 . إنّه قضي في السبيل أن يمسك حتي يبلغ إلي الكعبين ثم يَرُدُّ الأعلي إلي الأسفل. همان.



4 . الحرّة بالفتح و التشديد: «أرض ذات حجارة سود و مئه حرّة المدينة». مجمع البحرين، مادّه «حرّ».



5 . إنّ رجلا من الأنصار خاصمَ الزُبير في شراج الحرّة التي يسقون بها. فقال النبي(صلي الله عليه وآله) اِسْقِ يا زبير ثم ارسل الماء إلي جارك ... ر.ك: صحيح بخاري، ج3، ص111; بيهقي، سنن، ج6، ص153و154.

1 . وسائل الشيعه، كتاب احياء موات، باب 8. قضي رسول اللّه(صلي الله عليه وآله) في سبيل وادي مهزوران يحبس الأعلي ... وادي مهزور وادي بني قريظه است در حجاز. مجمع البحرين، مادّه «هزر».



2 . جواهر الكلام، ج38، ص132.



3 . همان: قضي رسول الله(صلي الله عليه وآله) ان الأقرب إلي الوادي يَحْبسُ الماء ... .



4 . همان، ص132.



5 . وسائل الشيعه، كتاب احياء موات، باب 8: ثمّ قال الصدوق في خبر آخر: للزرع إلي الشراكينِ و النَخلِ إلي السّاقَينِ. قال و هذا علي حسب قوة الوادي و ضعفه.



6 . همان; عن أبي عبداللّه(عليه السلام) قال قضي رسولُ اللّه(صلي الله عليه وآله) في شِربِ النخْلِ ... .

1 . جواهر الكلام، ج38، ص133.



2 . مستدرك الوسائل، كتاب احياء موات، باب 1; بيهقي، سنن، ج6، ص142.